مدیامدیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

مدیا

مهمان ناخوانده (ویروس)

وایییییییییییییییی چی بگم از اون روزا سختی که گذشت یکشنبه صبح ساعت شش مدیا با گریه از خواب بیدار شد  بعد من رفتم بغلش کردم دیدم حالش خوب نیست یهو تو بغلم ببخشید استفراغ کرد نمیدونستم چیکارش کنم اونم فقط گریه میکرد  وخودش سیخ میکرد بردیمش یه اب به سر وصورتش زدم تو بغلم آروم آروم تکون دادم تا خوابش برد وفکر میکردم  خوب شده که یه دفعه دیگه ساعت 8 بازم با گریه وزاری بیدار شد دوباره همونجوری...................... منم زنگ زدم به بابا گفتم حالش خوب نیست بردمش پیش ننه  تا بابا اومد زنگ زدیم به دکتر گفتن دکتر کار داره زودتر از همیشه میره  مجبور شدیم بردیمش پیش دکتر عمومی که یه سری دارو داد گفت چیزیش  نیست مدیا ...
31 مرداد 1392

تولد یکسالی با یک ماه تاخیر

سلام به همگی خبرخبر  دیشب تولد یکسالی مدیا جون گرفتیم البته با یه ماه تاخیر که دلیلشو قبلا بهتون گفتم با اینکه کلی خسته شدیم ولی می ارزید مدیا انقدر خوش بود که جای همتون خالی مامانی سلیقه به خرج داده خودش تمام تزیینات و خوراکی ها اماده کرده ولی اینم بگم که عمه وخاله وبابا کمک کردن که دستشون درد نکنه   حالا ژله اکواریمی که خورده ماهی هاش زیاده! و اینم سیب زمینی سرخ شده  اینک خرما ست که زدیمشون تو شکلات و ترافل وحالا نوبت تزیینات  اینجا مدیا در حالا کشیدن بادکنکا     اینک کل تزیینات البته ببخشید کجه !  مدیا  کلی هنرنمایی کرد رقصید وجیغ وداد کرد ای...
27 مرداد 1392

فرشته زندگی ام

همه جا صدای قلب تورا می شنوم همین جا....... در اغوش خودم... هیس هیس نفس هایت طعم ارامش جویباران موسیقی ست! . . . د نیا ساکت باش! دختر بابا خوابیده است! ...
24 مرداد 1392

مردادماه 92 وسیزده ماهگی

اول از هرچی خدا روشکر میکنم بخاطر این فرشته کوچولو که زندگیمون زیباتر وشیرین تر از قبل کرده   امشب کلی باهات بازی کردیم تا بالاخره ساعت یک ونیم شب رضایت دادی خوابیدی تو این ماه خیلی کار جدید یاد گرفتی  میشینی میزنی رو پاهات اتل متل توتوله بازی میکنی انگشت میزاری زمین تا بهت میگیم کلاغ میگی پر انگشت میزاری جلو  صورت میگی هیس  خودت چند قدم برمیداری میری جلو سوار تاپ که میشینی خودت شروع میکنی بخوندن تاب تاب عباسی   و از همه مهمتر تالب تاپ میبینی میری میشینی پیشش روشنش میکنی یه کارای میکنی که من بابا نمیدونیم چطور  انجامشون میدی  و اجازه نمیدی بهت غذا بدیم مجبورم بذارم خودت بخوری  ک...
15 مرداد 1392

واکسن یکسالگی وسرماخوردگی

سلام به همگی این دختر بند انگشتی ما درست یکروز قبل 25 که تولدش میشه سرما میخوره شب تا صبح گریه میکنه  من وباباجون  فردا نوبت گرفتیم پیش دکترش دکتر صدرایی  بردیمش خلاصه بگم  این سرماخوردگی ادامه داشت تا دوهفته  روز 5 مرداد دختر ما خوب شد   وانشالله که هیچ کوچولویی مریض نشه     من وبابا شنبه بردمش بهداشت واسه واکسن وچکاب یکسالی وزن 8کیلو   قد 76     ودورسر46     وحالا نوبت واکسن   گفته بودن باید زود بیای چون ممکنه شلوغ باشه و واکسن نرسه ماهم ساعت 8 مدیا بیدار کردیم رفتیم اونجا  توراه خوابت میومد وهمش به من تکیه میدادی ...
7 مرداد 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مدیا می باشد